ائمه اطهار در سوره بقره - آیه 121 الی 125
صلح پایدار
شنبه 1 / 3 / 1396برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : ارادتمند

 

                       تفسير جامع، ج‏1، ص: 249

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121)

در كافى بسند خود از ابى ولاد روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ را سؤال نمودم، فرمودند مراد ائمه ميباشد.

 

وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات 124  آزمايش حضرت ابراهيم «1»

قوله تعالى: وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ از اين آيه بطور اجمال شروع ميشود بقصه حضرت ابراهيم. ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه در تفسير همين آيه فرمود مراد از كلمات همان چيزى است كه خداوند بآدم تعليم فرمود كه با خواندنش توبه او قبول شد و آن عبارت است از:

 «اللهم انى اسئلك بحق محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسين الّا تبت علىّ‏

پس توبه او قبول شد و خداوند توبه پذير و مهربانست‏

مفضل بن عمر كه راوى خبر است گفت حضورش عرض كردم اى پسر رسول خدا مراد از«فَأَتَمَّهُنَّ» چيست؟ آنحضرت فرمود يعنى تمام نمودن آن كلمات را تا حضرت حجت قائم عليه السّلام كه نهمين فرزند امام حسين عليه السّلام است و گويد باز حضورش عرض كردم جمله: جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ  زخرف 28   يعنى چه؟ فرمود امامت را در ذريه و نسل حسين عليه السّلام تا روز قيامت مستقر ميداريم گفتم چرا امامت فقط منحصر با عقاب و ذريه امام حسين عليه السّلام شد و از فرزندان امام حسن عليه السّلام امام نشدند و حال آنكه هر دو فرزند رسول خدا بودند فرمود موسى و هارون هم هر دو برادر و پيغمبر بودند ولى خداوند از صلب هارون انبيائى قرار داد و از اولاد موسى پيغمبرى مبعوث نشد، و البته شايسته و جايز نباشد كه علت را تحقيق و بگويد چرا از ذريه يكى خداوند پيغمبرى قرار داد و از ديگرى قرار نداده است، همينطور امامت متصبى است كه خداوند حكيم و داناى بمصالح دنيا بمقتضياتى  در ذريه امام حسين عليه السّلام مقرر داشته و كسى حق آن ندارد كه از خداوند سؤالى بنمايد و خداوند افعال بندگان را سؤال خواهد فرمود.

و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود حضرت ابراهيم پيغمبر بود لكن امام نبود تا آنكه خداوند فرمود: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً و در روايت ديگر از آنحضرت نقل كرده كه فرمود خداوند ابراهيم را قبل از آنكه بپيغمبرى منصوب فرمايد بنده مخصوص خود گردانيد و بعد او را پيغمبر نمود پيش از آنكه بمقام رسالت برساند و پس از آن قبل از ترفيع بمقام خلت رسولش كرد و پيش از آنكه بامامت برسد رتبه خليلى باو عنايت كرده و پس از آنكه عطاياى مشروحه را باو مرحمت نمود با بيان إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً منصب امامت باو كرامت فرمود.

و نيز از حريز روايت كرده كه گفت بعضى از اصحاب حضرت باقر عليه السّلام در قول  خداوند كه ميفرمايد لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ روايت نموده ‏اند كه آن حضرت فرمود امام از مردم ستمكار و اشخاص ظالم نميباشد.

هشام بن حكم از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً روايت كرده كه فرمود اگر اسمى بالاتر و افضل‏تر از امام بود خداوند ما را بآن اسم ميناميد و در روايت سعد بن عبد اللّه است كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود آيا اين مردم منكر اطاعت امام هستند و نميدانند كه خداوند اطاعت امام را واجب فرموده است بخدا قسم در روى زمين مقام و منزلتى بالاتر از مقام و منزلت امام نيست زمانى حضرت ابراهيم پيغمبر بود و از طرف پروردگار باو وحى ميرسيد خداوند خواست او را گرامى بدارد و بزرگ بشمارد خطاب فرمود كه ترا امام مردم نمودم و همينكه ابراهيم فضيلت و اهميت مقام امامت را دانست از خداوند درخواست نمود كه امامت را در ذريه من هم قرار بده  خطاب رسيد اى ابراهيم عهد من بستمكاران نرسد و حضرت صادق عليه السّلام فرمود امامت در نسل و ذريّه ماست و در غير ما نميباشد

 ابن بابويه بسند خود از عبد العزيز بن مسلم روايت كرده كه گفت ما در طوس خدمت حضرت رضا عليه السّلام بوديم در يكروز جمعه براى نماز جمعه در مسجد جامع جمع شديم و بين ما گفتگو از امر امامت شد و هر كسى برأى خود اظهاراتى مينمود از آنجا بيرون آمده خدمت حضرت شرفياب و چگونگى را عرض كردم، حضرت تبسمى فرموده و گفتند اى عبد العزيز جماعتى از مردم نادان فريب و گول خورده‏اند، خداوند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را قبض روح نفرمود مگر آنكه دين را براى مردم كامل فرمود، قرآن را كه كتاب آسمانى و حدود و احكام و بيان حلال و حرام است و تمام چيزهائى كه مردم بآن احتياج دارند نازل كرده، و فرموده است ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ يعنى هيچ چيزى را در قرآن فرو گذار نكرديم مگر آنكه آنرا بيان نموديم و در سال حجة الوداع كه پايان عمر پيغمبر اكرم بود آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً نازل شد كه اتمام دين را با ابلاغ امر امامت مدلل ميسازد و ميفهماند كه با امامت كمال دين حاصل گرديد و پيغمبر اكرم برحمت ايزدى نپيوست مگر آنكه تمام دين را براى امت خود بيان فرمود و راه دين را روشن ساخت و آنان را بر راه حق و و راستى رهبرى كرده و على امير المؤمنين عليه السّلام را بامامت منصوب و نشانه مردم قرار داد و چيزى كه مورد احتياج مردم بود فرو گذار ننمود و بيان كرد براى آنها، و هر كس بگويد خداوند دين را كامل و تمام ننموده، رد بر قرآن نموده و هر كه رد بر قرآن كند كافر است، آيا اين مردم قدر و منزلت امام را مى‏شناسند؟ و موقعيت امام را در ميان مردم تشخيص ميدهند؟ تا بتوانند خودشان امامى انتخاب كنند؟ اى عبد العزيز بدان شأن امام اجل و مقامش بالاتر از آنست كه مردم با عقل نارساى خود امام معين نمايند، امامت را خداوند پس از مقام پيغمبرى و خليلى و در مرتبه سوم شرافت و فضيلت بابراهيم عطا فرموده و خداوند در قول خود إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً اشاره بهمين فضيلت نموده و ميفرمايد: شخص من كه پروردگار جهانيان ميباشم ترا اى ابراهيم امام مردم مينمايم و ابراهيم از اين منصب خود خوشحال شد و از خداوند تقاضا نمود كه آن منصب را بفرزندانش هم عطا كند خداوند فرمود عهد من كه منصب امامت است باشخاص ظالم و ستمكار نميرسد اى عبد العزيز اين آيه باطل ميكند امامت هر ظالمى را و ثابت و مدلل ميدارد امامت برگزيدگان خداوند را و عياشى همين روايت را بسندهاى بسيارى از ائمه نقل نموده است در امالى بسند خود روايت كرده كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم خليل هستم اصحاب عرض كردند چطور ايرسول خدا؟ فرمود بابراهيم از جانب خداوند وحى رسيد كه من ترا براى مردم امام قرار دادم، ابراهيم را فرح و خوشحالى فرا گرفت از پروردگار درخواست نمود كه بذريه من هم منصب امامت عطا فرما، خطاب رسيد كه من عهدى كه وفا نميكنم بتو عطا ننمايم، عرض كرد خدايا آن چه عهديست كه وفا نمينمائى؟

فرمود عهد من امامت است و آنرا بفرزندان ستمكارت تفويض نخواهم كرد عرض كرد فرزندان ستمكار من كيستند؟ فرمود هر كس غير از من بيت و يا چيزهاى ديگرى سجده كرده باشد هرگز او و يا ذريه او را امام مردم ننمايم، پيغمبر اكرم فرمود آن تقاضاى ابراهيم منتهى شد بمن و على كه هيچيك از ما هرگز بغير خدا سجده نكرده‏ايم، لذا خدا مرا بپيغمبرى مبعوث و على را امام و وصى من فرمود و عجب اين است كه اين روايت را عامه هم نقل نموده ‏اند.

 

ابن مغازلى شافعى در كتاب مناقب بسند خود از عبد اللّه بن مسعود روايت كرده كه گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم هستم تا آخر روايت عينا ذكر نموده كه فرمود من و على هرگز سجده براى غير خدا نكرديم و خداوند مرا بپيغمبرى و على را بامامت و ولايت و وصايت من برگزيد. (و از اين آيه هفت چيز استفاده ميشود اول معصوم بودن امام عليه السّلام، دوم امام را خداوند بايد معين بفرمايد و مجعول است بجعل الهى، سوم زمين هرگز خالى از حجت خدا نيست چهارم امام مؤيد است از جانب خداوند پنجم اعمال بندگان بر امام پوشيده نيست، ششم امام واجب است دانا باشد بآنچه مردم محتاج هستند از امور دين و دنيا، هفتم محال است كسى از جهت فضيلت نفسانى بر امام برترى داشته باشد و دليل هر يك بجاى خود بيان خواهد شد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 43
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 110
بازدید کل : 26127
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت